ميخواهم برايت بنويسم اما مانده ام از چه چيز و چه كسي بنويسم
از تو كه بي رحمانه مرا تنها گذاشتي يا از خودم كه چون تك درختي در كوير خشك
مجبور به زيستن هستم.
از تو بنويسم كه قلبت از سنگ بود يا از خودم كه شيشه اي بي حفاظ بودم؟
از چه بنويسم؟
از دلم كه شكستي"يا از نگاه غريبت كه با نگاهم اشنا شد؟
ابتدا رام شد"اشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپيدا شد.
از چه بنويسم؟
از قلبي كه مرا نخواست يا قلبي كه تو را خواست؟
شايدم اگر در دادگاه عشق محاكمه بشويم"
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوري قلب من كه تو را بي ريا و مهربان انگاشت
اتهام بزند
شايد از اينكه زود دلبسته شدم و از همه ي دلبستگي ها بريدم تا تو را داشته باشم
به نوعي گناهكاري شناخته شدم
نه!نه! شايد هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند كه هيچ وقت مرا نديد"
يا نديده گرفت چون از انتخابش پشيمان شده بود
عشقم را حلال كردم تا جان تو را ازاد كنم
كه شايد دوري موجب دوستي بيشترمان بشود و تو معناي((دوست داشتن)) را درك كني
اما هيهات...كه تو انرا در قلبت حس نكردي و معنايش را ندانستي...
از من بريدي و از اين اشيان پريدي..
|